انسان
بر پهنه زمين، خود بخشى از طبيعت و عضوى از اعضاى روييده بر پيكره خاك
است. تا آنجا كه در تجزيه جسمانى و مادى، تمامى عناصر موجود در كالبد
آدمى، همه و همه همان عناصر موجود در طبيعت شناخته شده است و تنها عنصر
پيچيده و ابهام انگيز و ناشناخته وجود انسان، روح و روان ويژه او است كه
در طبيعت ماده رد پاى آن مشهود نيست و به دليل بغرنج بودن ماهيتش، گاه به
طور كلى هويت مستقل آن مورد انكار قرار گرفته است!
به هر حال، انسان از طبيعت روييده است و با طبيعت رشد مى يابد و سرانجام ـ
در نگاه دانش تجربى ـ به طبيعت بازمى گردد و در آن هضم مى شود و البته
بخشى از اين نگاه، ناگزير مورد پذيرش همه است ـ چه الهيون و چه ماده
گرايان و ماترياليستها ـ زيرا نمى توان انكار كرد كه جسم انسان محكوم به
چنين رويش از طبيعت و بالندگى، فسردگى و هضم شدن در طبيعت است.
(والله أنبتكم من الارض نباتاً. ثم يعيدكم فيها و يخرجكم إخراجاً) نوح/ 18 ـ 17
خدا شما را از زمين رويانيد، روييدنى خاص. سپس شما را به عناصر زمين باز
مى گرداند و پس از آن شما را به گونه اى از زمين بيرون مى كشد.
(منها خلقناكم و فيها نعيدكم) طه / 55
شما را از خاك و عناصر زمين آفريديم و سپس به زمين باز مى گردانيم.
اما اين همه سخن نيست، چه اين كه در نگاه ماترياليستى و مادى، انسان در
اصل چيزى جز همين عناصر برگرفته شده از طبيعت نيست و اگر تركيب اين عناصر
در قالب وجود آدمى به نتايج خاصى از ادراك، احساس، تعقل ووجدان مى انجامد،
اين هم چيزى جز به فعليت رسيدن امكانات درونى و نهفته عناصر طبيعت نمى
باشد! ولى در نگاه دين مدارانه و معرفت متكى به وحى، تنها بخشى ازوجود
انسان متعلق به طبيعت است و بخش ديگر آن ـ كه بخشى برتر به شمار مى آيد ـ
حقيقتى است فراطبيعت، و به دليل آثار و ويژگى ها و كارآيى هاى آن، ارجمند
تر و گرانقدرتر از طبيعت.
در تحليل دين مدارانه و در معرفت متكى به وحى، درست است كه شاخه وجود
انسان بر تنه تناور درخت طبيعت و بر سينه ستبر خاك جوانه مى زند، اما اين
فقط بخشى از آفرينش و مرحله نخستين آن است و همه آفرينش انسان ازخاك و آب
نيست.
(الذى أحسن كلّ شيئ خلقه وبدأ خلق الانسان من طين) سجده / 7
آن خداوندى كه هر چيزى را نيك و شايسته آفريد و آفرينش انسان را از گل آغازيد.
در وحى قرآنى، دومين مرحله تكميلى آفرينش انسان اين گونه بيان شده است:
(هو الذى خلقكم من تراب ثم من نطفة) فاطر / 11
اوست خدايى كه شما را ازخاك و سپس ازنطفه آفريد.
در آيه اى ديگر اين مراحل به گونه كامل ترى بيان شده است:
(و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين. ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين. ثم
خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاماً فكسونا العظام
لحماً ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارك الله أحسن الخالقين) مؤمنون / 14 ـ 12
ما انسان را از گل خالص آفريديم، سپس او را به صورت نطفه در جايگاهى
استوار قرار داديم، آن گاه از نطفه، خون لخته اى آفريديم و از آن لخته
خون، پاره گوشتها و از آن پاره گوشت، استخوانها آفريديم و استخوانها را به
گوشت پوشانيديم، سپس او را آفرينش ديگر داديم، در خور تعظيم است خداوند،
آن بهترين آفرينندگان.
در قسمت پايانى اين آيه، سخن از خلقتى جديد و آفرينش ديگر به ميان آمده
است كه مرحله پايانى و نهايى آفرينش انسان به حساب آمده است و تعبير
(آفرينش ديگر) حكايت از تفاوت مهم اين مرحله با تغييرهاى تكاملى مراحل
پيشين دارد و در اين آيه توضيح بيش ترى درباره آن نيامده است، ولى در آيات
ديگر اين نكته نيز تبيين شده كه عبارت است از دميده شدن روح در كالبد
جسمانى انسان. اين روح همان حيات سلولى بدن انسان نيست، چه اين كه ازمرحله
نطفه شدن، حيات سلولى وجود دارد.
مرحله كمال خلقت انسان، با دميده شدن روح، تحقق مى يابد، و تنها در اين
مرحله است كه انسان بعد فراخاكى پيدا كرده و گام از مرحله طبيعت برتر مى
گذارد و در اصطلاح وحى قرآنى، مسجود فرشتگان قرار مى گيرد و عناصر لطيف
آفرينش، به تعظيم و تكريم او مى پردازند.
(فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين) حجر / 29
پس آن گاه كه آفرينش آدم سامان يافت و پايان پذيرفت و من از روح خويش در او دميدم، همگان براى او به سجده درآييد.
نتيجه اى كه از بيان اين مقدمه مى توان گرفت اين است كه انسان در نگاه
معرفت تجربى و حسى و همچنين در نگرش مكتبهاى ماترياليستى، موجودى است
كاملاً طبيعى و از نظر ارزشى و كاركرد مساوى با طبيعت، چنانكه تصريح كرده
اند:
(انسان آفريده طبيعت است و در طبيعت وجود دارد و تابع قوانين طبيعت است،
خويشتن را حتى در عالم انديشه لحظه اى نمى تواند از اين قوانين جدا سازد
يا گامى از آنها فراتر نهد.) (ويل دورانت، تاريخ تمدن، 9/781)
ولى در بينش معرفت دينى متكى به وحى، انسان مساوى با طبيعت نيست، نه از
نظر عناصر تشكيل دهنده و نه از نظر قدر و منزلت و كاركرد. بلكه انسان
مجموعه اى است كه هم چيزى بيش از طبيعت مادى دارد و هم مى تواند برتر و
ارجمندتر از طبيعت باشد. اما برتر شمردن انسان،هرگز به معناى حقير شمردن و
ناچيز دانستن طبيعت نيست، چرا كه بخشى از وجود انسان ـ كه اندك نيز نيست ـ
بخش مادى و جسمانى و طبيعى اوست و هر ذلت و حقارت يا پليدى كه به طبيعت
نسبت داده شود، قبل از هر كس و هر چيز دامن گير خود انسان مى شود.
در بينش وحى، خداى انسان، همان خداى طبيعت است، و همان علم و حكمت و تدبير
و تقدير و ساماندهى بهينه اى كه خداوند در آفرينش انسان به كار برده است،
در آفرينش طبيعت نيز، به كار گرفته است.
(إنّ ربّكم الله الذى خلق السموات و الأرض) يونس / 3
همانا پروردگار شما ـ آدميان ـ خداوندى است كه آسمانها و زمين را آفريد.
انتساب آفرينش انسان و طبيعت به پروردگار يگانه هستى، خود پيامدار نتايج و
نكته هاى چندى از رابطه متقابل و هماهنگى آن دو مى باشد، كه البته اين
رابطه دوسويه در آيات قرآن به روشنى بيان شده است.
هنگامى كه سخن از رابطه متقابل و مناسبات انسان و طبيعت به ميان مى
آيد اين پرسش رخ مى نمايد كه منظور از (رابطه) چيست؟ زيرا در نظام هستى
ميان پديده ها و موجودات، گونه هاى مختلفى از رابطه، قابل شناسايى و تعريف
است. از آن جمله :
1. (رابطه علّى و معلولى); يعنى يك موجود علت پيدايش موجود ديگر مى شود.
2. (رابطه سبب و مسبب); يعنى يك موجود زمينه هاى پيدايش و ظهور موجود ديگر
را فراهم مى آورد و يا موانع وجود آن را ازميان بر مى دارد.
3. (معلول بودن هر دو موجود براى يك علت و تأثيرپذيرى آنها از يك منشأ
وجود) كه اين امر خود نوعى سنخيت را پديد مى آورد و اين سنخيت همانندى ها
و همگونى هايى را به دنبال دارد.
4. (تأثير متقابل دو موجود در يكديگر)، به گونه اى كه هر كدام بخشى از نياز ديگرى را تأمين نمايد.
علاوه بر اين تقسيم ها، تقسيم ديگرى در زمينه انواع رابطه ها امكان پذير
است و آن عبارت است از: 1. رابطه و تأثير جسمانى و مادى 2. رابطه و تأثير
معنوى و معرفتى.
مطالعه در آيات قرآن و همچنين تجربه علمى و حسى نشان مى دهد كه تقريباً
همه اين گونه رابطه ها در باره انسان و طبيعت قابل شناسايى هستند. (جز
رابطه علت و معلولى با معناى دقيق فلسفى آن كه اطلاق علت حقيقى بر
غيرخداوند مجال نظر دارد.)
ما در اين نوشته محور تقسيم را، رابطه مادى و رابطه معنوى قرار مى دهيم و
ساير گونه هاى رابطه و تناسب را در پرتو آن دو مورد توجه قرارمى دهيم.
ـ رابطه بيولوژيك انسان با خاك و آب.
(و الله انبتكم من الأرض نباتاً) نوح /17
خداوند شما را از زمين رويانيد، به شكلى خاص (و متفاوت با رويش گياهان).
(اذ قال ربّك للملائكة إنّى خالق بشراً من طين) ص / 71
آن هنگام كه پروردگارت به ملائكه گفت، من بشرى را از گل خواهم آفريد.
(فلينظر الانسان ممّ خلق. خلق من ماء دافق) طارق / 6ـ 5
(پس انسان بنگرد كه از چه آفريده شده، از آبى جهنده آفريده شده است.
(والله خلق كلّ دابة من ماء) نور / 45
و خداوند هر جنبنده و جاندارى را از آب آفريد.
پيدايش انسان از خاك و از آب كه بخشى در يك آيه و بخش ديگر در آيه اى ديگر
مورد اشاره قرار گرفته است، نبايد اين توهم را پديد آورد كه ميان آن دو
تنافى است، زيرا هر كدام از اين دو عنصر، نقش خاص خود را در وجود انسان
دارند و تعبير (گل) كه در برخى آيات آمده است، اشاره به نقش تركيبى آب و
خاك در پيدايش انسان دارد.
ـ دامان سخاوتمند طبيعت، منبع معيشت انسان
(و أنزل من السماء ماءً فأخرج به من الثمرات رزقاً لكم) ابراهيم / 32
و از آسمان باران فرو فرستاد، پس به وسيله آن ميوه ها و حاصلها رويانيد تا روزى شما باشد.
(هو الذى أنزل من السماء ماء لكم… ينبت لكم به الزرع و الزيتون و النخيل و الأعناب و من كلّ الثمرات) نحل/ 11
اوست كه از سوى آسمان براى شما باران فرستاد، تا به وسيله آن براى شما كشتزار و زيتون و نخلها و تاكستانها و هر نوع ميوه بروياند.
(و هو الذى سخّر البحر لتأكلوا منه لحماً طريّاً و تستخرجوا منه حلية
تلبسونها و ترى الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون) نحل/14
اوست كه دريا را رام كرد تا از آن گوشت تازه بخوريد و زيورهايى بيرون آريد
و خويشتن بدان بياراييد. و كشتيها را مى بينى كه دريا را مى شكافند و پيش
مى روند، تا از فضل خدا روزى بطلبيد، باشد كه سپاس گوييد.
هنگامى كه سخن از رابطه معنوى و معرفتى به ميان مى آيد، چنين مى
نمايد كه اين رابطه بايد يك سويه باشد، زيرا تنها انسان است كه مى تواند
واجد معنويت و معرفت باشد، و طبيعت، به دليل فقدان ادراك و شعور و احساس
نمى تواند از وجود انسان كسب معنى كند. اما با ملاحظه اى مى توان اين
رابطه را، متقابل دانست و گواه آن را از آيات وحى جست وجو كرد.
(حق بودن) از مقوله معنى است و خداوند براى بيان حقانيت آفرينش و وجود
نظام جهان، به اين نكته اشاره كرده است كه وجود انسان و ادراك و عمل او در
گستره جهان، آفرينش جهان را موجه ساخته و فلسفه حكيمانه آن را تبيين نموده
و مى نمايد.
(و أن أقيموا الصلاة و اتقوه و هو الذى اليه تحشرون. و هو الذى خلق السموات و الأرض بالحقّ… ) انعام / 73 و 72
و اين كه نماز بپا داريد و تقواى الهى پيشه كنيد و اوست كه به سويش محشور مى شويد و اوست كه آسمانها و زمين را به حق آفريد…
توجه به ارتباط منطقى و عرفى ـ عقلى دو آيه مى رساند كه ميان عمل انسان و
شخصيت آدمى با حقانيت آفرينش آسمانها و زمين، ارتباطى وثيق وجود دارد. اين
ارتباط به دو گونه قابل تصوير است.
الف. چون آفرينش جهان حق است، انسان نيز بايد پيرو حق باشد، و پيروى از حق نيازمند اقامه نماز و رعايت تقوا است.
ب. انسان به عنوان موجودى مسؤول، ادراك كننده و انتخابگر و ملزم به رعايت
حق، وجودش در نظام جهان، تبيين كننده حقانيت آفرينش همه جهان است. چرا كه
اگر انسان نمى بود و ادراك و مسؤوليتى نداشت، آفرينش جهان به شكل كنونى،
فلسفه اى خردمندانه و حكيمانه پيدا نمى كرد.
اكنون بايد ديد كه كدام يك از دو گونه ارتباط مى تواند مورد نظر آيه باشد؟
پاسخ اين است كه ناسازگارى ميان دو ارتباط نيست، بلكه درست تر آن است كه
ارتباط حقانيت آفرينش انسان و طبيعت را ارتباطى دوسويه و داد و ستدى
پاياپاى بدانيم، چراكه در آن صورت حكمت و علم گسترده خداوند، تجلى و نمود
روشن ترى پيدا مى كند.
شايان توجه اين كه در پايان آيه 73 جمله اى آمده است كه مطلب يادشده و فهم
اين نوشته را تأييد مى كند و آن جمله تأكيد برحكيمانه بودن و خبير بودن
خداوند است.
(و هو الحكيم الخبير) انعام / 73
اين مضمون، در آيات چندى از قرآن ياد شده است، از آن جمله:
(ان الذين يضلّون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب. و ما خلقنا السماء و الأرض و مابينهما باطلاً… ) ص/ 27 و 26
آنان كه از راه خدا منحرف شوند، بدان سبب كه روزحساب را از ياد برده اند
به عذابى سخت گرفتار مى شوند. و ما آسمان و زمين و موجودات جهان را باطل
نيافريده ايم.
دقت در اين آيات نشان مى دهد كه حذف (مسؤوليت انسان) و (حسابرسى قيامت) از
جهان، مستلزم باطل شمردن آفرينش گيتى است و البته مسؤوليت انسان و برپايى
قيامت، فرع وجود و آفرينش انسان است.
ييكى ديگر از مقوله هاى معنايى و ادراكى، مقوله زيبايى است. با اين
خصوصيت كه ممكن است تجلى زيبايى در قامت ماده باشد ولى ارزش زيبايى و مؤثر
بودن آن، منوط به درك شدن آن از سوى موجودى خردمند و احساسگر است كه آن
موجود در زمين، چيزى و كسى جز انسان نيست.
(إنّا زيّنا السماء الدنيا بزينة الكواكب) صافات / 6
ما آسمان دنيا را به زيور ستارگان، آراستيم.
(و زينّا السماء الدنيا بمصابيح) فصلت / 12
و آسمان دنيا را با فروزش چراغهايى، زينت داديم.
(و لقد جعلنا فى السماء بروجاً و زيّناها للناظرين) حجر / 16
و ما در آسمان برجهايى قرارداده ايم و آن را زينت بخشيديم براى نظاره گران.
آنچه ما در اين آيات ـ به ويژه ـ دنبال مى كنيم، نكته اى است در واژه
(ناظرين) كه (به معناى اهل بينايى و تأمل و بينش است، و نقش معنايى آن در
آيه اين است كه رابطه اى تنگاتنگ ميان (زيبايى طبيعت) و (بينايى و ادراك
كنندگى انسان) وجود دارد، تا آنجا كه در اصل ترسيم زيبايى در برابر چشمهاى
باز و احساسگر انسان صورت گرفته است. بدان گونه كه اگر نظاره گرى خردمند
وجود نداشت، زيبايى طبيعت نه فايده اى داشت و نه فهم كردنى بود و نه
حكيمانه.
اين است كه آفريدگار اين همه زيبايى و شگفتى، از يك سو انسان را به تأمل و
تدبر و احساس و دريافت رموز زيبايى نظام جهان فراخوانده و از سوى ديگر با
لحنى ملامت آميز، چشم فروبستگان و غافل ماندگان از زيبايى طبيعت را مؤاخذه
كرده است:
(أفلم ينظروا إلى السماء فوقهم كيف بنيناها و زيّناها و مالها من فروج) ق / 6
پس آيا به آسمان گسترده بر فراز سرخويش نمى نگرند، كه چگونه آن را بنا
كرده ايم و زينت بخشيده ايم، به طورى كه كمترين شكاف و كاستى در آن وجود
ندارد!
آياتى كه در باره زيبايى طبيعت تاكنون آورديم، بر محور زيبايى آسمان و
ستارگان استوار بود، در حالى كه اين زيبايى در ابعاد مختلف حيات در برابر
چشمان بشر است.
(و الأرض مددناها و ألقينا فيها رواسى و أنبتنا فيها من كلّ زوج بهيج) ق / 7
و زمين را گسترديم و در آن كوههاى بلند افكنديم و از هر گونه گياه خوش منظر و بهجت انگيز در آن رويانديم.
طبيعت، بخش عمده اى از زيبايى خود را مديون تنوع، رنگ آميزى، طراوت و
طراحى گلها و گياهان است، ولى اگر احساسات و هيجان آدمى در كره خاك نباشد
اين زيبايى ها بيهوده خواهد بود، زيرا منظر زيبا نظاره گر ادراك كننده مى
طلبد و همواره حكيمان هنرمند در برابر ديدگان هنرشناسان به خلق هنر همت مى
گمارند.
(الله الذى جعل لكم الارض قراراً و السماء بناءً و صوّركم فأحسن صوركم… فتبارك الله رب العالمين) مؤمن / 64
خداوند است كه زمين را قرارگاه شما ساخت، و آسمان را چون بنايى برافراشت،
و شما را صورت بخشيد و صورتتان را نيكو قرارداد… پس بزرگوار است پروردگار
جهانيان.
دراين آيه شكل اندام و ترسيم قامت و نقش بندى سيماى انسانها مورد اشاره
قرار گرفته است كه تصويرگرى آن به بهترين وجه صورت پذيرفته، تا آدمى با
ادراك و تدبر در آن به اين حقيقت پى برد كه پروردگار جهانيان شايسته ستايش
و تقدير است.
نتيجه اينكه انسان، خود به عنوان بخشى از طبيعت، هنر زيبايى پروردگار را
در خود ذخيره دارد، ولى اين زيبايى و اين هنر، زمانى انكشاف مى يابد كه
موجودى چون خود انسان، نظاره گر و احساس كننده آن باشد.
نظام طبيعت داراى قوانين، ضوابط، رموز و نشانه ها و اشارتهايى است
كه تنها، در پرتو انديشه و تفكر بشر قابل شناسايى و بهره ورى است و اگر
انسان و انديشه او از جهان حذف شود، آن رموز و نشانه ها بى فرجام و لغو
خواهند ماند.
(ينبت لكم به الزرع و الزيتون و النخيل و الأعناب و من كلّ الثمرات إنّ فى ذلك لآية لقوم يتفكّرون) نحل / 11
به وسيله باران، براى شما كشتزار و زيتون و نخلها و تاكستانها و انواع
ميوه ها مى روياند، همانا در اين ـ رويش متنوع و گونه گون ـ آيه و عبرتى
است براى اهل انديشه و تفكر.
(و سخّر لكم الليل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخّرات بأمره إنّ فى ذلك لآيات لقوم يعقلون) نحل / 12
و براى شما شب و روز را مسخر ساخت، و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان مسخر
فرمان او هستند، همانا در اين، نشانه هايى است براى اهل خرد و انديشه.
(و ما ذرأ لكم فى الأرض مختلفاً ألوانه إنّ فى ذلك لآية لقوم يذّكّرون) نحل / 13
و براى شما در زمين چيزهايى رنگارنگ و متنوّع آفريد، همانا در اين نشانه اى بزرگ براى اهل تذكر و پندگيرى است.
در آيات سه گانه اى كه ياد شد، نشانه ها و آيات گوناگون الهى، نهفته در
متن طبيعت، براى كسانى تدبير شده است كه از ويژگى تفكر، خردورزى و پندگيرى
و نتيجه يابى برخوردار باشند و چنين ويژگيها در زمين، جز در انسان مشهود
نيست.
(أفلاينظرون الى الابل كيف خلقت. و الى السماء كيف رفعت. و الى الجبال كيف نصبت. و الى الأرض كيف سطحت) غاشيه / 20 ـ 17
آيا آدميان نمى نگرند و نمى انديشند كه ساختمان بدنى شتر چگونه آفريده شده
است، و به سوى آسمان، نظر به تحقيق و تدبر نمى گشايند كه چگونه افراشته
آمده است و به كوهها فكر نمى كنند كه چگونه بركشيده اند و به زمين نگاه
نمى كنند كه چگونه گسترده شده است.
آيات فراوانى در قرآن، به اين نكته تأكيد دارد كه پديده ها و جلوه
هاى مختلف هستى در نظام طبيعت، همه و همه در جهت تأمين نيازهاى مادى و
معنوى، جسمانى و معرفتى انسان طراحى و آفريده شده اند. از آن جمله:
(و أنزل لكم من السماء ماءً) نمل / 60
و براى شما از آسمان باران فرو فرستاد.
(و جعل لكم من الفلك و الأنعام ماتركبون) زخرف/ 12
از وسايلى چون كشتى و چهارپايان براى شما مركب قرارداد.
(و سخّر لكم الفلك لتجرى فى البحر بأمره و سخّر لكم الأنهار. و سخّر لكم
الشمس و القمر دائبين و سخّر لكم الليل و النهار) ابراهيم / 33ـ32
كشتى را در اختيار شما قرارداد تا به فرمان او در دريا حركت كند، و نهرها
را در جهت بهره ورى شما رام و انعطاف پذير آفريد. و خورشيد و ماه را براى
شما مسخر كرد كه در گردش هستند، وشب و روز را مسخر شما گردانيد.
(الله الذى سخّرلكم البحر) جاثيه/ 12
خداوند است كه دريا را براى شما رام و قابل بهره گيرى آفريد.
(و سخّرلكم ما فى السموات و ما فى الأرض) جاثيه / 13
و آنچه در آسمانها و زمين است، خداوند مسخر و رام شما قرارداد.
نه تنها تسخير و امكان بهره ورى، بلكه آفرينش اين پديده ها از سوى خداوند، در اصل براى انسان دانسته شده است.
(هو الذى خلق لكم ما فى الأرض جميعاً) بقره/ 29
اوست كه همه آنچه در زمين است، براى شما و در جهت منافع شما آفريد.
(فانشأنا لكم به جنّات من نخيل و أعناب) مؤمنون / 19
ما به وسيله باران، براى شما باغستانهايى از نخل و انواع انگورها پديد آورديم و بنيان نهاديم.
در اين آيه واژه (انشأنا) تصريح به اين حقيقت دارد كه بخشى يا همه پديده
هاى طبيعت، از آغاز در جهت تأمين اهداف آفرينش انسان و نيازهاى او ايجاد
شده است.
در بينش مكاتب الهى، معلم واقعى و حقيقى انسان ، خداوند است، ولى
اين نيز مسلم است كه خداوند براى تعليم انسان، اسباب و روشهاى مختلفى را
قرارداده است كه از آن جمله فرستادن انبيا و رسولان مى باشد. اما پيش از
ارسال رسولان، در دو ميدان ديگر، زمينه ها و ابزار و پيامهاى اين آموزش
تدارك شده است:
الف) در وجود انسان، ابزار معرفتى به گونه فطرى و غريزى نهاده شده است.
(الرحمن. خلق الانسان. علّمه البيان) الرحمان / 4
خداى رحمان، انسان را آفريد و بيان را به او آموخت.
ب) در جاى جاى نظام طبيعت، زمينه ها و امكانات درس آموزى براى انسان پيش
بينى شده است و بدين رو مى توان طبيعت را يكى از معلمان انسان دانست كه با
پيامها و الگوها و روشهايى كه ارائه مى دهد، راه چگونه زيستن و چگونه
استفاده كردن از عناصر جهان را در بعد مادى و معنوى به انسان مى آموزد.
(و جعلنا الليل و النهار آيتين… و لتعلموا عدد السنين و الحساب) اسراء/ 12
و شب و روز را دو آيه قرار داديم… تا اين كه شمارش سال و حساب را بدانيد.
(و بالنجم هم يهتدون) نحل / 16
و به وسيله ستارگان، راه مى يابند.
(و هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البرّ و البحر) انعام / 97
اوست كه ستارگان را براى شما قرارداد تا به وسيله آن در ظلمت دشت و دريا، راه را باز شناسيد.
درس آموزى انسان از طبيعت و الگوگيرى از آن، بسيار متنوع و گسترده است و
قرآن تنها به نمونه هاى خاصى از آن اشاره كرده است كه ابتدايى ترين و
طبيعى ترين آنها به شمار مى آيند تا نشان دهد كه انسان، بدون تدابير
آموزشى خداوند در طبيعت، حتى از راهيابى به پايين ترين روشها ناتوان است.
خداوند اين موضوع را در قالب يك گزارش بيان كرده است كه يكى از فرزندان
آدم، به دليلى سست و غيرمنطقى، برادر خود را كشت، ولى پس از انجام اين
عمل، نمى دانست كه با بدن بى جان برادر چه كند!
(فبعث الله غراباً يبحث فى الأرض ليريه كيف يوارى سوأة اخيه قال يا ويلتى أعجزت أن أكون مثل هذا الغراب) مائده / 21
خداوند كلاغى را واداشت تا زمين را بكاود و به او بياموزد كه چگونه جسد
برادر خود را پنهان سازد، گفت: واى بر من، از اين كلاغ هم عاجزترم.
(قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بدأ الخلق ثم الله ينشئ النشأة الآخرة إنّ الله على كل شيئ قدير) عنكبوت / 20
بگو! در زمين سير كنيد پس بنگريد و تأمل كنيد كه خداوند چگونه [و به چه
شيوه و با چه قانونى] آفرينش را آغاز كرده و سپس مرحله آخرت را ايجاد مى
كند. همانا خداوند بر همه چيز تواناست.
كلام وحى، سير و كاوش در زمين را توصيه كرده است، تا انسان از طريق آن
ابتدا به چگونگى پيدايش پديده هاى زمين پى برد و در مرحله دوم دريابد كه
خداوند بر اساس همان ملاك وشيوه كه نظام جهان را پديد آورده است، جهان
آخرت را به وجود خواهد آورد. چه اين كه قدرت خداوند در ايجاد نظام دنيا،
خود گويا ترين دليل بر قدرت او در ايجاد نشئه آخرت است.
در اين آيه به روشنى پهنه زمين و پديده هاى آن، ميدان مطالعه و انديشه
انسان معرفى شده اند تا از اين رهگذر، از شهود عالم به غيب آن نيز راه
يابد.
(أو ليس الذى خلق السموات و الأرض بقادر على أن يخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العليم) يس / 81
آيا براستى، خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده است، نمى تواند همانند
آدميان را بيافريند! آرى مى تواند، زيرا او آفريننده اى بس داناست.
در اين آيه نيز تأمل و تدبّر در طبيعت، راه دستيابى به خلاقيت و دانش خداوند و قوانين آفرينش دانسته شده است.
(و يتفكّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً) آل عمران / 191
و در آفرينش آسمانها و زمين تفكر مى كنند، پروردگارا! اين جهان را بيهوده نيافريده اى.
آرى جمال و نظام طبيعت، اين قابليت پيام و نظم درونى را در خود نهفته دارد
كه انسان ها با تفكر در آن، به حقانيت و هدفدارى جهان پى برند.
(الله الذى رفع السموات بغير عمد ترونها… لعلّكم بلقاء ربكم توقنون) رعد/ 2
(خداوند است كه آسمان را بدون ستونهايى كه ديده شوند آفريد… تا مگر به ملاقات پروردگارتان يقين كنيد.
توجه به اسرار آفرينش و قوانين دقيق جاذبه هاى فضايى و كيهانى كه به حركت
منظم و حساب شده كرات و شكل گيرى آسمان مى انجامند، زمينه آن است كه بشر
از ترديد و غفلت نسبت به امكان و تحقق رستاخيز و پاسخگويى در برابر
پروردگار بيرون آيد و به مرحله يقين دست يابد. بنابراين انسان براى رسيدن
به يقين و معرفت راسخ دينى، بايد از گذرگاه كيهان شناسى عبور كند.
آيات در اين زمينه فراوان است و آنچه ياد شد تنها نمونه اى راهگشا و راهنماست.
(و من آياته خلق السموات و الأرض وما بثّ فيهما من دابّة) شورى / 29
و از آيات الهى، آفرينش آسمانها و زمين و پراكندن جنبندگان در آن دو است.
(ألم يروا أنّا جعلنا الليل ليسكنوا فيه و النهار مبصراً ان فى ذلك لآيات لقوم يؤمنون)
نمل / 86
آيا نمى بينيد كه شب را پديد آورديم تا در آن بيارامند و روز را روشنى
بخشيديم، همانا در اين [مظاهر طبيعت] براى اهل ايمان، نشانه ها است.
آيه بودن مظاهر طبيعت و راهنما بودن آنها به سوى معرفت خدا، از جمله
مسايلى است كه حجم بالايى را در قرآن به خود اختصاص داده است، از آن جمله:
گوناگونى و ا ختلاف زبانها و رنگها (روم / 22)، رعد و برق ابرها، ريزش
باران و حيات زمين پس از خزان (روم / 24)، نقش مفيد و مؤثر حيوانات در
تغذيه و تحمّل بار زندگى انسان (مؤمن / 79)، آمد و شد روز و شب، وزش بادها
(جاثيه /5 )، امكان بهره ورى از دريا در كشتى رانى و صيد ماهى ها (جاثيه /
12)، انعطاف پذيرى زمين براى كشت و احداث بناها و تأسيس راهها (فصلت / 39)
و…
ييكى از ابعاد ظريف و پيامهاى نهفته طبيعت، ارائه مثالها و نمونه
هاى محسوس، به منظور نزديك ساختن جهان غير محسوس به فهم و ادراك انسان است.
نقش طبيعت در ايفاى اين رسالت، نقشى بس خطير و سازنده است و در كلام وحى
توجه شايانى به آن شده است، هر چند قرآن پژوهان كمتر به آن التفات يافته
باشند.
ييكى از نمونه هاى آشكار و روشن اين معنى آن است كه خداوند بهار را مثالى از رستاخيز و حيات پس از مرگ معرفى كرده است.
(والله الذى أرسل الرياح فتثير سحاباً فسقناه إلى بلد ميّت فأحيينا به الأرض بعد موتها كذلك النشور) فاطر / 9
و خداوند است كه بادها را گسيل مى دارد تا ابرها را بر انگيزند، پس ما
ابرها را به سرزمين خزان زده مى رانيم و زمين مرده را حيات مى بخشيم، زنده
شدن مردگان در قيامت نيز چنين است.
استفاده از پديده هاى طبيعى و نمونه هاى حسى در تبيين مفاهيم و معارف
نامحسوس به صورت مكرر در كلام وحى ديده مى شود كه تفصيل آن خود نوشته اى
ويژه را مى طلبد و تنها به بيان بخشى از فهرست آن آيات اشاره مى شود:
ـ سنگها و صخره هاى سخت، تجسمى از قلبهاى قساوت گرفته
(ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة… ) بقره / 74
ـ موجود فاقد بينايى و شنوايى، نمادى از انسان حق ناپذير
(صمّ بكم عمى فهم لايرجعون) بقره/ 18
ـ ظلمت آميخته با رعد و برق، ترسيمى از زندگى و حركت منافقان
(او كصيّب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق… ) بقره/ 19
ـ خوشه پربار و پرثمر برآمده از يك دانه بذر در عالم طبيعت، مثالى گويا از آثار زاينده و بالنده انفاق در راه خدا
(مثل الذين ينفقون أموالهم فى سبيل الله كمثل حبّة أنبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة مأة حبة) بقره / 261
ـ غبار نشسته بر سنگ صاف و ناپايدار در برابر باران و غيرقابل استفاده
براى كشت و بهره بردارى، تمثيلى از انفاق ريايى و صرف مال در راه غير خدا
(كالذى ينفق ماله رئاء الناس… فمثله كمثل صفوان عليه تراب فأصابه وابل فتركه صلداً) بقره/ 264
ـ رخدادهاى شگفت و خارج از قوانين شناخته شده طبيعت، نشانى از محدود نبودن قدرت خداوند است در چهارچوبه قوانين و ضوابط جهان ماده.
(قال ربّ أنّى يكون لى غلام و قد بلغنى الكبر و امرأتى عاقر قال كذلك الله يفعل ما يشاء) آل عمران / 40
ـ وزش بادهاى سرد حاصل سوز به كشتزاران و از بين رفتن حاصلها، نمودارى است
از اموال، دارايى ها و توانايى صرف شده در مسير دنيا و دنيامدارى.
(مثل ما ينفقون فى هذه الحيوة الدنيا كمثل ريح فيها صرّ أصابت حرث قوم ظلموا أنفسهم) آل عمران / 117
ـ واكنش و تعرض سگ در برابر انسان، چه انسان به او حمله كند يا او را به
خود وا نهد، مثالى از انسانهاى حق ناپذير است كه در هر حال با حق ستيز
دارند و به دليل خصلتى درونى نمى توانند ازمقابله با حق و واكنش منفى در
برابر آن چشم بپوشند.
(فمثله كمثل الكلب إن تحمل عليه يلهث أو تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا بآياتنا) اعراف / 176
ـ حقارت، ذلت و بى ارادگى و بى خردى چارپايان، ترسيمى است از گمراهى و درس
نياموزى انسانهايى كه از ابزار معرفتى خود در جهت حق شناسى بهره نمى گيرند
و در عالم غفلت به سر مى برند.
(لهم قلوب لايفقهون بها … اولئك كالانعام بل هم أضلّ اولئك هم الغافلون) اعراف / 179
ـ شكل گيرى سراب در برابر چشمان تشنگان بيابان و ناكامى مكرر آنان با
نزديك شدن به آن، تمثيلى است از اعمال، روش و منش كافران و دين ناباوران.
(و الذين كفروا أعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمآن ماءً حتى إذا جاءه لم يجده شيئاً) نور / 39
ـ درختان سخت ريشه و سرو قامت و پرثمر، ترسيمى هستند از زندگى انسانهاى شايسته و پاكيزه و اعمال و انديشه آنان.
(ضرب الله مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة أصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى أكلها كلّ حين بإذن ربّها) ابراهيم / 25 و 24
ـ خانه سست و بى بنياد عنكبوت، تجسمى است از پيوند سست و ناپايدار انسانها با غير خدا و اولياى غيرالهى.
(مثل الذين اتخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتّخذت بيتاً و إنّ أوهن البيوت لبيت العنكبوت) عنكبوت/ 41
اين آيات و تمثيل ها و نمونه ها و ترسيم ها تنها بخشى از آياتى هستند كه
در آنها از پديده هاى طبيعت به عنوان امورى محسوس و ملموس، در جهت بيان
حقيقتى نا محسوس از نوع معانى و مفاهيم يا از نوع حقايق غيبى و اخروى
استفاده شده است.
تدبر و دقت در آيات وحى، مناسبات بيش ترى را ميان انسان و طبيعت به
دست مى دهد و آنچه ياد شد تنها مى تواند بخشى از آن همه به حساب آيد و در
اين نوشته به عنوان آخرين رابطه انسان و طبيعت به حقوق متقابل آن دو اشاره
خواهيم داشت.
الف. انسان به عنوان محور جهان طبيعت در كره خاك، كه كارآيى و ثمربخشى
پديده هاى گيتى در جهت منافع و مصالح و زندگى و بالندگى و آزمودن او طراحى
شده است، اين حق را يافته است كه بهترين بهره بردارى را از طبيعت داشته
باشد، جز آنجا كه به ضرر و زيان جدى او بيانجامد.
(يا أيها الناس كلوا ممّا فى الأرض حلالاً طيباً) بقره / 168
اى مردم! از چيزهايى كه در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد و بهره ببريد.
(فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله) جمعه / 10
در زمين پراكنده شويد و براى به دست آوردن فضل الهى به جست وجو برخيزيد.
(قل من حرّم زينة الله التى أخرج لعباده و الطيّبات من الرزق) اعراف / 32
بگو! چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگانش به وجود آورده، حرام كرده است و همچنين روزى هاى پاكيزه را!
از سوى ديگر، بهره ورى غيرمنطقى و اسراف گونه از طبيعت، اقدامى نادرست دانسته شده است:
(يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كلّ مسجد و كلوا و اشربوا و لاتسرفوا) اعراف/ 21
اى فرزندان آدم! به هنگام هر عبادت، لباس و زينت خود را بپوشيد و نيز بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
از ديگر مواردى كه دخالت و تصرف انسان در طبيعت محدود شده است، مواردى
هستند كه تصرف انسان مايه فسادگرى و طغيان و پيروى از روشهاى شيطانى باشد.
(كلوا و اشربوا من رزق الله و لاتعثوا فى الأرض مفسدين) بقره / 60
بخوريد و بياشاميد از روزى خداوند، و در زمين به فساد سركشى مكنيد.
(كلوا مما رزقكم الله و لاتتبعوا خطوات الشيطان) انعام / 142
از روزى هاى خداوند بهره بردارى كنيد و خطوط شيطان را پيروى ننماييد.
علاوه بر اينها، در منطق وحى، چونان منطق خرد و احساس انسانى، طبيعت در
برابر نعمتها و الطافى كه به انسان ارزانى مى دارد، حقوقى را بر گردن آدمى
مى نهد كه نمونه اى از آنها آيه زير است:
(كلوا من ثمره إذا أثمر و آتوا حقه يوم حصاده) انعام / 141
چون نخلها و تاكستانها و كشتزاران به بار نشينند، از ميوه آنها بهره مند شويد و بخوريد و در روز درو، حق آن را نيز بپردازيد.